(2) وقتی «بازی‌ها»، آموزگار بهتری می‌شوند!

وقتی عنوان «بازی‌ها» را انخاب کردم، به یاد کتابی از اریک برن راجع به انواع بازی‌ها در ارتباطات روزمره افتادم! اما این بار، واقعا می‌خواهم از یک بازی صحبت کنم! تفریحی مفرح که چند ساعتی، جمعی درهم‌نتنیده را دور هم جمع می‌کند!

سوای از مسئله‌ی برد و باخت که در این بازی دائما زیر و رو می‌شود و هیچ گروهی از پیش باخته نیست، بازیِ «مافیا»، آن‌قدر نکته برای فراگرفتن دارد که انگار داری کتابی راجع به آدم‌ها و رفتارهایشان در قالب جامعه می‌خوانی!

آنچه در ادامه می‌آید، فهرستی است از چیزهایی که در چندین ساعت بازی کردن با جمعی هفت-هشت نفره به راحتی دستگیرت می‌شود!

در این بازی، به خوبی یاد می‌گیری که:

  1. هیچ کس قابل اعتماد نیست، حتی هم‌تیمی‌ات یا رفیق گرمابه و گلستانت که می‌تواند برای حفظ خودش هم که شده، تو را زیر فی بفروشد!
  2. هیچ کس راستش را نمی‌گوید! این، تِم کلی داستان است! اعتماد کردن در این بازی، احمقانه‌ترین کاری است که برای باختن خودت می‌توانی انجام بدهی!
  3. هیچ کس، دروغ نمی‌گوید! آنقدر دروغ گفتن، برای آدم‌ها کار راحتی شده که می‌توانی حقیقت را به خوردشان بدهی و در عین حال، باز هم تو را باور نکنند! پس گاهی، راستش را بگویید! و انتظار داشته باشید که دیگران هم، گاهی دروغ‌ترین حرف‌هایشان، راستِ مسلم باشد!
  4. به آدم‌ها توجه کنید تا نبازید! بازی زندگی، با گوشه‌نشینی و سرت را عین کبک زیر برف کردن به جلو نمی‌رود! البته به جلو می‌رود، اما نه به سود تو! اگر می‌خواهی در این کارزار، بازنده نباشی، تمام تحرکات دور و برت را به خوبی زیر نظر داشته باش! از لحن حرف زدن دیگری تا میمیک صورتش! حتی، تن صدایش موقع دفاع از خودش هم می‌تواند راهگشا باشد!
  5. تفرقه بیانداز و حکومت کن! کاری به خوب یا بد بودن این کار ندارم! اما در دنیای امروز، چیزهایی که تو می‌خواهی، هواخواهان بسیاری دارد! پس اگر می‌خواهی برنده باشی، باید حریفانت را به جان یکدیگر بیاندازی و بعد خوب برانی‌شان و حسابی از حرف‌هایشان سواری بگیری! اینگونه، پیروزی از آن توست!
  6. با آدم‌های باهوش، زندگی کنید! این، شاید احمقانه‌ترین چیزی باشد که بتوان انتظار داشت! زندگی با آدم‌های احمق، هرچند راحت‌تر است اما پیش‌بینی‌ناپذیر است! تو، اگر تحلیلگر خوبی باشی و دائما مو را از ماست بیرون بکشی، آنقدر از یک رفتار معمولی آدمی که هیچ منظوری از کارهایش ندارد، نکته استخراج می‌کنی که شورش را درمی‌آوری! اما اگر با آدمی باهوش‌تر سر و کار داشته باشی، شانس اینکه از هر رفتاری منظوری داشته باشد، بیشتر خواهد بود و این، بازی‌خوانی تو در زندگی را برای‌ات راحت‌تر می‌کند.
  7. بگذارید آدم‌ها عصبانی شوند! هرچند عصبانیت بهای خاص خودش را دارد، اما باعث می‌شود خود واقعی آدم‌ها، نمایان‌تر شود! انگار در عصبانیت، آدمی، یادش می‌رود که از دست دادن آدم‌های دیگر چه عواقبی در پی دارد! یا شناخته‌شدن شخصیت واقعی‌اش چه مخاطراتی را برایش به ارمغان خواهد آورد! پس عصبانی‌شان کنید، تا بهتر بشناسیدشان!
  8. آدم‌ها، جدی‌ترین حرف‌حایشان را در غالب شوخی‌هایشان عنوان می‌کنند! در شوخی، کسی انتظار حرف جدی را ندارد! پس شوخی کردن، ابزار بهتری برای برون‌سپاری واقعیت ذهنی آدمی است چون کسی به آن توجه نخواهد کرد! کسی جدی‌اش نخواهد گرفت پس خطری هم تو را تهدید نخواهد کرد.
  9. برای بردن نیاز به دیگران داری! هرچند هدف نهایی، بردن است اما در این مسیر، باید از دیگران سواستفاده کنی! گاهی برای بالا کشیدن خودت و گاهی برای حذف رقیبانت! شاید تا حدی همان مفهوم تفرقه و حکومت را داشته باشد! اما در هر حال، تو مجبور به بازی کردن با دیگرانی و هنر تو در اینجا، سوق دادن بازی در جهتی است که در نهایت به سود تو تمام شود1

این‌ها، چیزهایی هستند که دو سه روز بعد از یک بازی چهار ساعته، به خاطرم مانده است! اگر بازهم چیزی باشد که ارزش عنوان کردن داشته باشد، به این لیست اضافه خواهم کرد!

پی‌نوشت اول: این حرف‌ها، برداشت‌های شخصی من از بازی است، پس لزوما درست نخواهد بود! و حتی در پار‌ه‌ای از موارد می‌تواند آغشته به نوعی بزرگنمایی هم باشد

پی‌نوشت دوم: اولین باری که با این بازی برخورد کردم، آن را کاری بیهوده یافتم! اما اکنون و بعد از چندین مرتبه شرکت کردن در بازی، به نظرم، مفیدترین بازی گروهی برای آموختن نحوه‌ی تعامل افراد در موقعیت‌های اجتماعی است.

پی‌نوشت سوم: متاسفانه باید بگویم که هرچه که نوشته‌ام را، به دفعات، در رفتارهای اطرافیانم که از قضا خیلی خیلی به من نزدیک هم بوده‌اند، دیده‌ام! حکایت من، حکایت همان کبکی ست که روزهای خوش زندگی‌اش را زیر برف گذرانده است! با این خیال که آدم‌ها، واقعا آدم‌اند! و من الله التوفیق…

از آن تصاویر کمتر دیده شده از نویسنده!

فوتر سایت