نمیشناسماش! راستش را بخواهید، تنها چیزی که از او میدانم، همین چند دقیقه مصاحبهای است که در تلوزیون ملی پخش شده است و ممکن است کمی آغشته به اغراق باشد!
اما آنچه که من را مجذوب کرد، حس صداقتی است که گفتگو با او به ادمی القا میکند!
حرفهایش اما بینظیر است! هرچند بسیاراند آدمهایی که از این دست حرفهای زیبا بلغور کنند اما کم پیش میآید کسی به آنها جامه عمل بپوشاند!
گذشتن از خود، ایثار بدون چشمداشت، چیزی است که امروزه در جامعه ما تنها حرفهایش مانده و بسان دانهای پوک، هیچ امیدی به جوانه زدن آن نیست!
مثالش را میخواهید؟ خوب به دور و برتان نگاه کنید! کسی را میشناسید که بگوید: بیایید به جای فرار از این مملکت و رفتن به جایی که غصه نداشته باشیم، بمانیم و بسازیم، تا آنجا که میتوانیم!
چند نفر از همین صد و نود همکلاسی من در دانشکده، میخواهند مهاجرت کنند؟
اصلا به فرض که یکی پیدا شود! چه جوابی خواهد گرفت؟ کسی به کمکش خواهد رفت یا با عبارتِ: طرف پاک به سرش زده! مگر دیوانهای که عمر در این راه بگذاری؟ یعنی تو الان میخواهی دنیا را تغییر دهی؟ زهی خیال باطل!
بعد هم احتمالا این چند کلمه را نثارش میکنند که: چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی کزآن گل کاغذین روید؟
احتمالا تا همین جا هم به این نتیجه رسیدهاید که این حرف بدرد قصهها میخورد و در این دوره و زمانه هیچ جایگاهی ندارد!
بگذریم! ما آنقدر حافظهی تاریخی ضعیفی داریم که نگفتن و نشنیدن، زندگی آرامتری برایمان به ارمغان خواهد آورد! البته مثل همیشه، در چشماندازی احمقانه و کوتاه مدت…
فیلم زیر را با دقت تماشا کنید:
پینوشت: مسیر روزانهام معمولا به یکی دو آژانس مسافرتی میافتد! دیشب، روی تابلویی که توجه هرکسی را به خودش جلب کند با خطی درشت نوشته شده بود: مهاجرت به کانادا، پرواز مستقیم، دریافت ویزا به راحتی!
تکمیلی: تقریبا یکی دو هفته بعد از انتشار مطالب بالا، در یکی از خبرگزاریهای مربوط به علوم پزشکی، خبری خواندم مبنی بر کذاب بود دکتر جباری! صرف نظر از اینکه حقیقت چیست، ای کاش، آدمهایی پیدا شوند که در عمل هم همانگونه باشند که در بالا آماده است! چه نامشان جباری باشد، چه قریب و چه خدادوست…