به نام خداوندی که به ذاتِ دلها، آگاهست!
مقدمه
آنچه در پی میآید، گوشهای است از حقایقی که در بطن جامعهای کوچک اما به شدت پایبند به اصول فرهنگی خودش میگذرد! به گمانم، پس از یهود، هیچ گروهی در دنیا تا این اندازه به اصول خویش پیابند نبودهاند و تا این حد در جهت اعتلا و انحصاریکردن آن نکوشیدهاند!
چنین برداشتی، ماحصل دمخور بودن با جمع کثیری از افراد این مجموعه است! مجموعهای متناقض از انسانیهایی که گاه زمین تا آسمان با یکدیگر فاصله دارند اما همگی از یک دست قانون پیروی میکنند!
بخشی از این پیرویِ بعضا بیقید و شرط، نشئت گرفته از تلاش برخی از اعضا برای ماندن در حلقهی برادری است- درست شبیه خودِ من که گاهی برای باقی ماندن در حلقهی دوستان، مجبور به کنار آمدن آگاهانه با بخشی از قوانین هستم- و بخش دیگر، نتیجهی سالها تربیت خانوادگی در بستری متفاوت از یک خانوادهی سنتی ایرانی است! البته هستند گروهی که که نه از روی آگاهی و برای ماندن در حلقه و نه از روی آموختههای پیشینشان، همان قوانین را به کار میگیرند! اینان قالبا دارای شخصتی تابع هستند و به پیروی از رفقای گرمابه و گلستانشان به این مسیر پا میگذراند!
نکتهیِ شایانِ نوجهِ دیگر این است که هیچ کس از این قوانین جان سالم به در نمیبرد! یعنی حتی اگر شبیه من در نکوهش آن قلم بفرسایی و هیچ اعتقادی به ذرهای از این قوانین بعضا عجیب و غریب هم نداشته باشی و این روزها به هیچ یک حتی به قدر سر سوزنی عمل نکنی، بازهم مجبوری در جایی از قانون پیروی کنی!
نتیجهی عدم تبعیت از قوانین مساوی است با طرد شدن از جامعه! این طرد شدن هم به صورت فیزیکی و هم به صورت روانی اتفاق میافتد! به این معنی که دیگر نه کسی چشم دیدنت را دارد و نه گوشی برای شنیدن حرفهایت! تمرد از قوانین، تو را به یک یاغی تبدیل خواهد کرد که بهتر است هیچگاه در جمع نباشد تا سبب مشکل نشود! مشکل از آن جهت که هر تمردی، باعث آزردهخاطریِ عدهای از افراد حلقهی برادری خواهد شد!
خلاصه آنکه، آنچه در ادامه خواهد آمد، گوشهای خواهد بود از دنیایی کوچک اما با لایههای فراوان که غور در ذات و چگونگی شکلگیری آن، جزئی از لذت بخشترین فعالیتهای روزانه من است!
پردهی اول: پول!
پول، از آن جهت که خداوندگار زمان ماست، در این حلقه از جایگاهی رفیع برخوردار است! اما برخورد افراد با آن به یک شکل نیست!
گروه اندکی از افراد آن را ندارند و دائما به دنبال آن هستند! اما عدهای به طرز عجیبی از آن متنعماند و دغدغهشان، بیشتر خرج کردن آن است تا به دست آوردنش!
اما وجه مشترک هر دو گروه، بهره بردن از آن است! چه آنهایی که دارند و چه آنهایی که ندارند، هر دو، به نحوی، مزهی پولداشتن را چشیدهاند!
اما این مسئله از چه جهت مهم است؟
ذات پول، قدرت است! و این قدرت، یعنی توانایی خریدن! این توانایی باید به کار گرفته شود و عجیب آنکه نظیر ماهیچهی کوچکی در بدن که هرچه بیشتر آن را به کار بگیری، نیرومندتر خواهد شد، روز به روز رشد میکند! تا جایی که مصرفگرایی به شاخصهی جدایی ناپذیر این حلقه تبدیل خواهد شد!
این توانایی بیحد و حصر خریدن، کار را به جایی میرساند که جمع، قدرت خرید هر چیزی را دارد! از صندلی دانشگاه تا زیبایی، شخصیت، احترام و آبرو!
بدین صورت، این حلقه، در باطن، تمثیلی مثالزدنی از یک جامعهی سرمایهداری کوچک است که توانایی تبدیل سرمایه امروزش به سرمایهای بزرگتر را دارد! اما این افزایش سرمایه نه نتیجهی تلاش اوست و نه شبزندهداریهایش! بلکه ماحصل ذات اوست!
او، ذاتا پولدار است! یا پدرش و پدرِ پدرش و پدرِ پدرِ پدرش پولدار بودهاند و یا خودش در تلاش برای موروثی کردن این ثروت است! درواقع، در عمل، فرد شاید سرمایه آنچنانی در جیب نداشته باشد اما تمام تلاشش را برای ورود به سیستم به کار میگیرد و اولین قدم برای رسیدن به این مهم، رفتار سرمایهداری است!
یعنی حتی اگر نداری، لااقل شبیه به آنها رفتار کن!
این میشود که میبینی یکی از اعضای حلقهی برادری در ماه، یکسوم درآمد خانوادهاش را بالا میکشد!
البته از سویی دیگر، خانواده در این میان یک نگاه اقتصادی به کار و حرفهی فرزند خویش دارد! درواقع این نوعی سرمایهگذاری برای آینده است! “اگر امروز اندکی سختی بکشیم، آیندهی بهتری در انتظارمان خواهد بود!”
در ظاهر این جمله مقبول عام است اما در باطن، ابزاری برای هرچه بیشتر فئودالیزه کردن جامعهی مصرفی موجود است! و بدین شکل، در این جمع، حداقل در ظاهر، آدم بیپول پیدا نخواهی کرد!
تمثیلهای موجود در این زمینه بسیاراند! از آنجایی که طبعا بخشی از این حرفها سبب رنجش دیگران خواهد شد، از آوردن مثالهای مشهود هم در این پرده و هم در پردههای آتی خودداری میکنم تا احیانا از کسی اسمی به حق یا ناحق نبرده باشم!
هرچند لازم به ذکر است که بحث ما، افراد نیستند! بلکه این سیستم، یک سیستم سرمایهپرور است که بیشتر از آنکه روح فرد را در جهت اهداف عالیه خویش به کار گیرد، جسم افراد را به سمت و سوی مادیات سوق میدهد!
پرده دوم: سکس
سکس به عنوان عالیترین شکل از برطرف ساختن جنبهی جسمانی عشق، در میان این حلقه از جایگاه ویژهای برخوردا است هرچند هیچگاه نمیتواند جایگاه پول را تصاحب کند چرا که دسترسی به آن به طور محسوسی با سرمایهداری مرتبط است!
در طی این چند سال، اخبار ضد و نقیضی از افسارگسیختگی جنسی در میان این حلقه به گوشم رسیده است! درواقع، آنچه که من میشنوم، در ظاهر، تمایل افراد به ارضای این نیاز طبیعی بدن خویش در کوتاهترین زمان و از بهترین مسیر ممکن است!
اما برخلاف تفکر سرمایهداری که صرفا افراد همین اجتماع کوچک را در بر میگیرد، تفکر نودالیته غالبا از طریق افرادی از خارج از مجموعه تغذیه میکند!
به نحوی، افراد بین تفکر سنتگرای ازدواجنگر با نمای غربی و ازدواجستیز، در کشمکشی بیپایان درگیراند؛ بنابراین، تا زمانی که فرصت ازدواج فراهم نشده باشد، سعی در ارضای تمایلات خود از طرق خارجیاند اما وقتی حرف از یک رابطهی چارچوبمدار میشود، گرایشات به داخل مجموعه بیشتر میشود!
اساسا، این گرایش به خارج، نتیجهی دوری از خجالتزدگی است! خجالتی که غالبا پس از شکست یک رابطهی عاطفی سطحی و در جمع همین افراد، فرد را منزوی میکند (البته دلایلی چون نیافتن گزینه مناسب و یا بالابودن استانداردهای جنسی اعضا نیز تاثیر پررنگی در انتخاب مسیر برآوردن نیازهای جنسی دارد) اما گرایش به داخل، نتیجهی عدم تفاهم و یا توهم عدم تفاهم با افراد خارج از مجموعه است! در پردهی سوم خواهیم دید که چگونه، تفکر خودبرتربینیِ جمعی، افراد را از برقراری ارتباط موثر با خارج منع میکند؛ بنابراین زمانی که حرف از تعهد واقعی در چارچوب خانواده میشود، نگاهها بیشتر درونگراست تا برونگرا!
علی ای الحال، آنچه به عنوان سکس در بین این جمع رواج دارد، گاهی ممکن است به منصهی ظهور نرسد! به این معنی که جمع، غالبا، تصور همآغوشی با بغل دستیاش را در سر میپروراند و یا خودش را به فاحشهای در آغوش دیگران مبدل میگرداند بیآنکه حتی برای لحظهای دست کسی را لمس کرده باشد یا هیچ عشقی در میان باشد!
چنین تصویری از بیبند و باری ذهنی را در قالب چتهای شبانه، حرفزدنهای بیخود و بیهدف راجع به مزخرفترین مسائل (به اصطلاح عام، لاس زدن) و استفاده از هر فرصتی برای نزدیک شدن به گزینهی مورد نظر نظیر یک استوری اینستاگرام یا نظر دادن راجع به مدل موی جدید یا یک لباس خوشرنگ فردی که از اساس، رابطهی خاصی با او وجود ندارد کاملا قابل مشاهده است! شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که اعضا، غالبا در حمایت از این رفتارها، به روشنفکربودن، طرز خاص تربیت خانوادگی و توهماتی اینچنینی اشاره میکنند! در حالی که تجربهی یکصد سالهی غرب در گسترش این نگرش و رفتار، خود موید ابلهانه بودن چنین دفاعیاتی است! در واقع، به نظر میرسد که پذیرش این واقعیت که چنین رفتارهایی با چه اهدافی آغاز میشود و همواره به دنبال چیست، برای برخی به شدت سخت مینماید!
در این بین، تمهیدات سیستم حلقهپرور برای جلوگیری از این دست از مناقشات، غالبا بیثمر بوده است!
استفادهی مداوم از موادی در جهت کاهش میل جنسی فرزندان این سیستم غالبا با استفادهی تهاجمی از مواد محرک شکست میخورد و این میشود که نتیجه، فاجعهای خواهد بود نگفتنی!
پرده سوم: خودبزرگبینی
به جرات میتوان گفت که ناشایعترین ویژگی این گروه در نگاه اول، خودبرتربینی اکتسابی است! (اکتسابی ازین جهت که عمدتا، پیش از ورود به حلقهی برادری، نمیتوانیم رد چنین رفتارهایی را در سابقهی افراد بیابیم!)
درواقع، در صحبت کردن با هر یک از اعضای این سیستم، به ندرت ممکن است به این ویژگی پی ببری! این جمع، به خوبی آموخته است که برای کسب مقبولیت در میان دیگران باید تا حد امکان خاکی و فروتن باشد اما به هنگام عمل و درست در جایی که مثلا باید به واژهی نمیدانم بسنده کند، خودبرتربینیاش کار دستش میدهد و حقیقت آشکار میشود!
به عبارتی دیگر، این افراد در ظاهر بسیار فروتن اما در باطن به شدت خویش را در ردههای بالای جامعه حس میکنند!
اگر پایش بیافتد و پای صحبتهای خالصانهی گروهی ازآنان بنشینی، دائما علائم این خودبزرگبینی را حس خواهی کرد!
اما پیدایش این ویژگی ربطی به جمع حاضر ندارد! ریشه را باید در خارج جستجو کرد! وقتی در میانهی جامعهای زندگی میکنی که شغل و درآمد بیشتر، مساوی است با بهرهمندی از احترامی افزونتر، افراد ناخودآگاه اسیر هوای خود میشوند و خویشتن را به مراتب از یک کارگر یا کارمند یا هر شغلی که به نحوی پایینتر از آنها باشد، میبینند! البته این پایینتر بودن حرفه، یک مترِ درونگروهی است و ربطی به جایگاه واقعی حِرَف گوناگون ندارد!
این خودبزرگبینی، ثمراتی نیز در پی دارد! برای مثال دیدیم که این افراد در بحث ازدواج، ترجیحات درونگروهی دارند چرا که اساسا دیگران غیر خویش را در سطح خویش نمیبینند! یا در سلام دادن، حرف زدن و علیالخصوص رفتارهای روزمره با افرادی که به هر نحوی به توانایی یا توانمندی مالی آنها نیازمندند، رفتاری عجیب و متکبرانه از خود به نمایش میگذارند!
پردهی چهارم: ضعف شخصیت
این مسئله، بیشتر از آنکه به خود ارزشهای مجموعه مربوط باشد، به تربیت و گذشتهی افراد وابسته است! درواقع، حلقهی برادری، جایگاهی است که این ضعف، به منصهی ظهور میرسد!
هر کسی، برحسب مشکلاتی که از زمان کودکی تا بدو ورود به دانشگاه تجربه کرده است، با بخشی از شخصیت خویش سازگار نیست و درنتیجه، در مناسبات گوناگون و به دلایلی واضح، این ضعفها مشخص میشود!
اما صرف داشت یک ضعف شخصیتی از اهمیت خاصی برخوردار نیست! در این بین، نقش پدر و مادر به عنوان ارکان اصلی تربیتی در زندگی فرد پررنگتر است و اگر قرار است کسی در این میان جوابی پس بدهد، این والدین هستند نه فرزندان از همهجا بیخبر آنها!
اما نکتهی اصلی موجود و مدنظر، عدم تلاشی است که افراد، مصرانه برای تصحیح کردن این ضعفها از خود نشان میدهند! تا حدی که گاهی به ضعفهای شخصیتی خویش میبالند، با آن سلفی میاندازند و در اینستاگرام به اشتراک میگذارند!
در جواب به این پرسش مهم که چرا این افراد برای فابق آمدن بر این مشکلات کاری نمیکنند، غالبا با ادبیاتی مضحک برای بازکردن دیگران از سر خویش با تاکید بر تغییرناپذیر بودن شخصیت، حوصلهکافی نداشتن، عدم ارتباط چنین مسائلی به دیگران و آزادی بیان و افکار مواجه میشویم که غالبا ناشی از عدم درک صحیح از مفاهیم ذکر شده است!
متاسفانه نتایج فاجعهبار عدم تصحیح مشکلات را در قالب اساتیدی که در همین روزها در محضر آنان به علمآموزی(!) مشغول هستیم، کاملا آشکارا و آزاردهنده، تجربه میکنیم!
پرده پنجم: عشق
پیش از این راجع به جنبهی نفسانی و مادی عشق صحبت شد! اما بررسی عشق و علاقه به معنای دوستداشتن کسی نه در غالب مادر، خواهر و یا دیگر افراد ناهمجنس پیرامونی، مجالی دیگر میطلبد!
آنچه در این میان بیش از دیگر نکات به چشم میآید، دیدگاه خام و بچگانهی افراد از عشق است!
در واقع، بخش عظیمی از عشق در میان این جمع، صرف نظر از نگاه داخلنگر یا خارجنگر آن، در ابتدای کار، متوجه ویژگیهای ظاهری افراد است! پس از مدتی که تب رابطهی جنسی فروکش میکند، چرتکه انداختن شروع میشود!
بدین معنا که پسری را خواهیم پسندید که پولدار، خوشتیپ، بانمک و جذاب باشد! (یا به دختری نزدیک خواهیم شد که زیبا، جذاب، سکسی، پولدار و اهل دل باشد) مهم، چیزهایی است که فرد در ویترین شخصیتیاش به نمایش میگذراد، نه آن چیزهایی که در پس پرده پنهان کرده است!
به همین دلیل، به کرات دیده میشود که این عشقها و علایق، بیش از چند ماه دوام نمیآورد چرا که حداقل از جانب یکی از دو نفر، بر پایهی آیندهنگری مادیگرا پایهریزی میشود نه معناگرا!
اصلا و ابدا این حرفها بدین معنا نیست که هرگونه شناخت عمیقی که در طول رابطه شکل میگیرد، افراد را به جدایی میکشاند! خیر! برعکس و به طبع برخورداری از ویژگیهای مشترک حلقهی برادری، بسیاری از مسائل حل شدهاند!
پس چه چیز زمینه ساز جدایی است؟
جواب، بیشتر در ترکیب واژگانی نظیر غرور، خودخواهی، نخوت، خودبرتربینی و عدم انعطاف میگنجد! بدین شکل، افراد پیش از آنکه توانایی حرف زدن با یکدیگر را داشته باشند، همه چیز را تمام میکنند! چرا که اساسا در این گونه از روابط، یکی از طرفین، ناشنوای تام است و هیچ رابطهای بدین شکل نمیپاید!
یکی دیگر از دلایلی که تا حدی در بعضی از روابط به چشم آمده است، تمایل به خارج است! در واقع، روحیه تنوع طلبی که میتواند ناشی از بازار سرمایهداری باشد که دور تا دور افراد را احاطه کردهاست، آنقدر دامن میگستراند که خود را به وادی احساسات فرد میرساند و بدین سبب، فرد به طور ناخوداگاه دچار اشتباهاتی میشود که به راستی کنترل آنها دست خودش نیست! اما کار زمانی خراب خواهد شد که فرد، این اقدامات را بر اساس ارزشهای ناقص و پوسیدهی گروهی، جایز میشمارد و بر درستی کردارِ نادرستِ خود صحه میگذارد و بدین ترتیب، فاتحه ارتباط عمیقتر خود را به راحتی میخواند!
تمام این مسائل، نشئت گرفته از عدم آموزش جدی والدین در باب مسائل عاطفی و در نتیجه، برداشت بچگانه افراد از روابط عاطفی است!
پرده ششم: حلقه در حلقه
تا کنون، به دفعات، این جامعه کوچک را یک حلقهی برادری خواندهایم! اما این برادری، از آن سبب است که ارزشهای بنیادین و درونگروهی، در بین تمام افراد مشترک است! در عین حال، و به دلیل تنوع اعضا، ارزشهای دونتر اما مهمی نیز جایگاهی برای خویش پیدا میکنند و چونان آتشی برافروخته در صحرا، گروهی از افراد را گرد یکدیگر جمع میکنند!
بدین سبب، چند دستگی در تصمیمات درون گروهی که ربطی به مناسبات گروه به عنوان یک کل واحد با جهان خارج ندارد، به سادگی به چشم میآید!
این چند دستگی، غالبا -و نه همیشه- با پایهای مذهبی و در چارچوب ارزشهای دنبوی-اخروی شکل میگیرند! اما پس از مدتی، ترکیب گروهها دستخوش تغییر میشود و روابط، در عین پیچیده شدن به سمت چند دستگی پیش میروند! بدین ترتیب، گروهها به تدریج کوچکتر اما عقاید و ارزشها، خالصتر خواهند شد!
مزیت این چنددستگی درونتیمی، تنها نماندن هیچکس است اما بدی آن، زمانی به چشم میآید که زمان یکپارچگی است! دقیقا موقع تصمیمگیری!
به همین دلیل، از ویژگیهای مشهود چنین مجموعهای، اعتقاد راسخ آن به رایگیری و تصمصم بر اساس آراء اکثریت است و در این میان، غالبا، و نه در تمام موارد، هیچ توجهی به خواسته اقلیتها نخواهد شد!
پرده هفتم: آبرو، بیارزشترین ارزش
در آن سوی طیف ارزشگذاریها، معمولا با چیزی روبرو خواهیم شد به نام داستانپردازی و هتک حرمت! به عبارتی، این جمع، سرگرمی خویش را در قصهگوییهای پس از نیمهشب راجع به زیر و بم زندگی دیگران یافته است!
نشر اطلاعات در این جمع به طرز شگفتانگیزی با سرعتی مثالزدنی صورت میگیرد و در نتیجه تقریبا با دقت یک تکمهی افتاده، هر تغییری در منش، رفتار، ارتباطات، ظاهر و الگوی احوالپرسی افراد به تمام اقصا نقاط مجموعه مخابره خواهد شد!
نتیجهی چنین منش کودکانهای اما، بیآبرو کردن عدهای از افراد است! این آبروریزی لذت بخش(!)، سبب ادامه چرخه خواهد شد! به عبارتی دیگر، افراد مجموعه آموختهاند که حرفها و کشمکشها خود را در غالب شایعه پراکنی و یا آبروی دیگران را زیر و رو کردن پیش ببرند و به ندرت گفتمان در میان جمع به چشم میخورد!
و اما، جان سخن
شاید زیباترین تعبیری که برای توصیف سرنوشت این قوم بتوان به کار برد، انحطاط است!
تمام ویژگیهای مطرح شده، غالبا در تضاد با ویژگیهای انسانی است! هرچند در انسان دیده میشود اما با فرض قبول فرضیهی حرکت انسان بر مسیری مابین انسانیت و حیوان بودن، این دست از ویژگیها، چندان او را به سرمنزل انسانیت نمیرساند!
اینکه در عمل، سرنوشت این گروه چه خواهد شد، به زمان واگذار شده است! گذشت زمان در بیست سال آینده (و یا شاید خیلی خیلی کمتر)، به درستی سرنوشت قومی که خود را برتر از همگان میداند، برای اعتلای وجه نفسانی خویش از هیچ کاری سرباز نمیزند و آرزوهای خود را در آن سوی مرزهای میهنش جست و جو میکند، نشان خواهد داد!
چرا که زمان، هیچگاه دروغ نمیگوید…
پینوشت اول: تنها مورد حتمی، غیرحتمی بودن تمامی استدلالات خام بالاست! خام از این جهت که این دست از تحلیلها، غالبا وابسته به تجربیات فردی اشخاص است و همانقدر که میتواند درست به نظر بیابد، میتواند توهمی بیش نباشد!
پینوشت دوم: دلیل این حجم از اعتراض، خشمی بود که باید به نحوی در غالب کلمات خود را بروز میداد! خشمی که نتیجهی توجه نکردن به ذاتی بودن برخی از این ویژگیها در وجود افراد است! در واقع، به نظر میرسد که همان بدبینی همیشگی سابق نسبت به ماهیت انسانها، آدمی را کمتر در معرض نامهربانیها و مشکلات قرار میدهد.
پینوشت سوم: قدم اول، آگاهی است… آگاهیای که نشئت گرفته از تحلیل باشد! قدم دوم اما انعطافپذیری است… انعطاف در برابر محکزدن دائم گفتمان انتقادی خویش برای نزدیک شدن به حقیقت، بدون توجه به اشخاص، با نگرشی واضح به کنه سیستم یا همان حلقهی برادری!