(2) لارستان: به احترامِ ساردین‌هایِ خوش‌مزه!

پیش‌نوشت:
سفر هشت روزه‌ی من به لار، آنقدر آکنده از اتفاقات ریز و درشت بود که دلم نمی‌آید هیچ کدام را به دست فراموشی بسپارم. سلسله نوشته‌هایِ «لارستان»، اما، تلاش مذبوحانه‌ای است برای به تصویر کشیدن حجم زیبایی و لطافتی که این شهر و مردمان‌ش را در برگرفته است. کوششی که به هیچ وجه، حق مطلب را ادا نخواهد کرد اما خاطراتم را در بستری قدرتمندتر از ذهن فراموشکار من، جاودانه خواهد کرد.

شاید در اولین برخورد با محیط شهری، پس از آب و هوای خاص لار، تعدد کبابی‌های ساده و خودمانیِ شهر، چشم‌تان را بگیرد. با اسامی جذابی که هدف‌شان، تنها رضایت مشتری است و نه چاپیدن جیب مردم.

البته این فقط یک روی از هزارچهره‌ی شهر است. تنوع غذایی لارستان، آنقدر زیاد است که منِ شکمو، پس از یک هفته چشیدن تک تک غذاهایِ لاری و اندوختن چندین و چند کیلو به صندوقچه‌ی اسرارِ مملو از چربی‌ِ شکمی‌ام، هنوز هم چندتایی را از قلم انداخته‌ام و سعادت چشیدنشان نصیبم نشده است.

در لار، گل سر سبد غذاها شاید برای غیرلاری‌ها، کباب ماستی باشد. یک کبابِ مرغ خوش‌طعم با ماست چکیده‌ی مخصوص لارستان که نه تنها به شکل پایه و دوست‌داشتنیِ همیشگی‌اش طبخ می‌شود، که در طعم‌های گوناگون، هر جنبنده‌ای را تحریک می‌کند که حداقل به قدر یک لقمه، چشیده باشد.

اما مرغ، پایان راه نیست. کنجه‌هایش را هم باید امتحان کرد. اما نه هر کنجه‌ای. متاسفانه پایش‌ نیافتاد تا آن کنجه‌ی معروف شهر قدیم را بچشم (که اسمش را نصفه و نیمه به یاد دارم) اما رَزَک، کبابی هخامنش در صد کیلومتری لار، طعم خاص و عجیبی از گوشت را زیر دندانتان می‌برد که بعد از آن، هر کنجه‌ای، شوخی‌ِ بچگانه‌ای بیش نیست.

این‌چیزها را در سطح شهر می‌توانی پیدا کنی. اما چیزهایی هم هست که صرفا در منزل طبخ می‌شوند. مثل کوبیده‌ی شاهکار یکی از عزیزترین آدم‌هایی که تاکنون سعادت آشنایی با ایشان را داشته‌ام. یا قیمه لاری با طعم خاص نخودی که خودشان لپه کرده‌اند در کنار گوشت ولمی که طعم به خصوصی به غذا می‌دهد (البته اصل قیمه لاری را ظاهرا در مراسمات مذهبی بزرگ نظیر محرم طبخ می‌کنند و این وسط، من خیلی خوش‌شانس بوده‌ام که این روزها، دیگر در خانه‌ها هم همچین چیزهای نایابی پیدا می‌شود). یا طنازِ طلایی رنگی که دیدگاه بچگانه‌مان راجع به ته‌دیگ و ته‌چین را زیر رو می‌کند. از ولیمه‌ی بهار نگویم با داستان دل‌انگیزش و طعم گوشتی که در جسم و جان برنج رسوخ کرده‌ است.

اگر بخواهم صادقانه بگویم، گوشت، با رگ و پی این شهر آنقدر درهم‌آمیخته که در هر غذایی، باید ردی از آن را ببینی وگرنه آن غذا، بویی از عطرِ زیبای لار نبرده است.

اما این‌ها، صرفا بخش کوچکی از ده‌ها غذای عجیب و خوش‌طعم لارستان است. الباقی، شاید، همه‌پسند نباشند اما آنقدر به دل من نشسته‌اند که گاهی مایه‌ی تعجب اطرافیان شده‌اند.

شاید بهتر باشد با سردسته‌ی غذاهای لاری شروع کنم: مَهوِه! آنقدر روش آماده‌سازی جالبی دارد که اگر بشنوید، قطعا از خوردن آن منصرف خواهید شد. مهوه، در واقع یک ساردینِ تخمیر شده است که در طعم‌های گوناگونی آماده می‌شود. طعم تند و تیزی دارد. بوی خاصی می‌دهد و بهتر است آخرین گزینه برای چشیدن باشد اما طعمش، شبیه هیچ‌یک از هزاران غذای امروزیِ موجود نیست. برای من، یک جور تجدید خاطره با تاریخِ نخوانده‌یِ شهر بود. مهوه، صرفا یک غذای معمولیِ قدیمی نیست. تاریخِ شفاهی مردمی است که عادات غذایی خاص‌شان، بیش از پیش جذاب و دلنشین‌شان می‌کند.

به زعم من، برای لاری‌ها، مهوه، نوعی سس محسوب می‌شود. حالا می‌توانی آن را با هرچیزی نوش جان کنی. با رِگاگ: یک نان عجیب و غریب ِنازک که طبخش با پنیر و تخم‌مرغ را از نزدیک شاهد بودم. با بُتُنور: که آخر هم نفهمیدم از چه درست شده است اما خوش‌مزه است و همین برای منِ شکمو کافی است و یا با نی‌نَنی: یک نان ضخیم و چرب که با مهوه، طعم عجیب و دل‌انگیزی خواهد داشت.

خلاصه آنکه، تنوع غذایی در لار، آنقدر زیاد است که باید بروید و بچشید. البته پیشاپیش بگویم قرار نیست همه‌اش را دوست بدارید. مخصوصا غذاهای سنتی‌تر را. چرا که انگار پسندیدن مهوه، شرط اولیه‌ی سرو تمام غذاهاست و مهوه، چیز عجیبی است. خیلی خیلی عجیب. آنقدر که اگر بدانید چیست، احتمالا از خوردنش منصرف خواهید شد اما طعمش خاص است و نایاب. و برای من، حکمِ آن عزیز گم‌گشته در میان دنیای بی‌پایان غذاها را دارد. همینقدر شاعرانه!
فلذا، اوصیکم به چشیدن هر آنچه بویی از لار در آن است!

فوتر سایت