پیشنوشت اول: کم کم، پیر میشویم! شاید هنوز، سنمان آنقدر کم باشد که پیرشدن در نظرمان، آنقدرها هم به چشم نیاید، اما که میتوانداین حقیقت را کتمان کند که در این سالها، به قدر هزاران سال پیر شدهایم!
پیشنوشت دوم: برای من و نسل من، فوتبال، از زمانی شروع شد که تحولات دنیای مدرن، آن را تا سر حد مرگ زیبا کرده بود! درست از زمانی که رئالمادرید نخستین قهرمانی اروپاییاش در هزارهی جدید را جشن میگیرد و آرسنال، آخرین روزهای خوشش را تجربه میکند! اما، گذر سالها، همهی ما را به گذشتن و گریستن به عشق خاطراتی که دیگر تکرار نمیشوند، عادت داده است! همانطور که روزها میگذرند و پدیدهها، میشکفند، باتجربهها، به حاشیه رانده میشوند، اندک اندک بیکار میشوند و در نهایت، کفشهایشان را میآویزند! آویختنی همیشگی که حکم مرگ را دارد!
پینوشت اول: ایکر مقدس، نخستین نفر از سیرِ پایانناپذیر اسطورههایی خواهد بود که در سالهای پیش رو، برای همیشه در زندگی فوتبالی من خداحافظی خواهند کرد! اما، خاطرهشان، تا ابد در یادم جاودان خواهد ماند!
پینوشت دوم: فوتبال، فوتبال، و برای همیشه، فوتبال…