تو را
آنقدر میسرایم
تا محو شود
هر چه واژه و من است
و تنها
تو بمانی و
خورشید و نور!
(+)
آسمان از تو سخن میگوید
و
خورشید، تلولوِ طلایی رنگِ گیسوانِ تو را به دامن زمینِ دلانگیز، میسپارد؛
صبحگاهان، نسیم، شمیم نگاهت را به هر پرستویِ عاشق ارزانی میدارد
و
چکاوک، در اوج تمنا، نامت را سر هر کویِ و برزن، به نغمه میخواند.
خواب، بهانهای است برای دوباره بوییدنت
و
خیال، دنیایی برای در آغوش کشیدنت در دورترین نقطهی آسمان.
پرواز، تو را میخواند
و
زمین، از بودن آبستن است.
آری ای عشقِ جاودان،
ای زیباترین دیدگانِ جهان،
ای گیراترین طنین،
تو را شادترینِ خندههایِ جهان، آرزو میکنم.