برای چشم‌های‌ت (1)

تو را
آنقدر می‌سرایم
تا محو شود
هر چه واژه و من است
و تنها
تو بمانی و
خورشید و نور!
(+)

آسمان از تو سخن می‌گوید

و

خورشید، تلولوِ طلایی رنگِ گیسوانِ تو را به دامن زمینِ دل‌انگیز، می‌سپارد؛

صبحگاهان، نسیم، شمیم نگاهت را به هر پرستویِ عاشق ارزانی می‌دارد

و

چکاوک، در اوج تمنا، نامت را سر هر کویِ و برزن، به نغمه می‌خواند.

خواب، بهانه‌ای است برای دوباره بوییدنت

و

خیال، دنیایی برای در آغوش کشیدنت در دورترین نقطه‌ی آسمان.

پرواز، تو را می‌خواند

و

زمین، از بودن آبستن است.

آری ای عشقِ جاودان،

ای زیباترین دیدگانِ جهان،

ای گیراترین طنین،

تو را شادترینِ خنده‌هایِ جهان، آرزو می‌کنم.

تا بی‌نهایت.

برای چشم‌های‌ت (2)

برای چشم‌های‌ت (3)

فوتر سایت