برای من حیاط مدرسه استراحت بزرگی است بعد از کار؟ بچهها ناخنهایشان را تا آرنج جویدند و در سوت ناظم حکمتی نبود باد با تکه روزنامه چه میکند؟ گاهی دلم به اندازه غاری که آدمهایش به جای دیگری کوچ کردهاند میگیرد و تنهایی مثل مورچهای روی دستم راه میرود گاهی دلم گلی میشود که زنبوری در آن مرده است. – غلامرضا بروسان منبع {ادامه...}
دسته: شعر
بیتوتهی کوتاهیست جهان در فاصلهی گناه و دوزخ خورشید همچون دشنامی برمیآید و روز شرمساری جبرانناپذیریست. آه پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی درخت، جهلِ معصیتبارِ نیاکان است و نسیم وسوسهییست نابکار. مهتاب پاییزی کفریست که جهان را میآلاید. چیزی بگوی پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی هر دریچهی نغز بر چشماندازِ عقوبتی میگشاید. عشق رطوبتِ چندشانگیزِ پلشتیست و آسمان سرپناهی تا به خاک {ادامه...}
و دیگر جوان نمیشوم نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو و دیگر به شوق نمیآیم نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو! چه نامرادی تلخی ! و دریغا ! چه تلخ تلخ فرو میریزم با سنگینی این غربت عمیق در سرزمین اجدادی خویش و دریغا چه عطشناک و پریشان پیر میشوم در بارش این گسترهی تشویش در خانهی خورشیدها و {ادامه...}