آخرین باری که اینقدر از فضای مجازی و اخبار و اینترنت فاصله گرفته بودم، برمیگردد ه همان عید اول کرونا. حتی سال 88 یا 401 هم اینقدرها روی من تاثیری نداشت و مدام به عالم و آدم وصل بودم؛ چطورش را نمیدانم اما دورترین خاطرهی عصر دیجیتال زندگی من، درست همان عیدی بود که کرونا دمار از روزگارمان در آورد. خوب یادم هست. زندگی در شرایطی طاقتفرسا، پرتنش و به {ادامه...}
دسته: از روزمرگیها
پیشنوشت: این عکس، گویای تمام ماجراجوییهای من است. کارم شده، رودار به این و آن زنگ زدن برای یک تاییدیهی کوفتی تا شاید گندی که استادم به زندگیم زده است را طوری جمعش کنم که به فنا رفتنش، کمتر از قبل باشد. اینکه من همیشه در حالتی از بیچارگی به سر میبرم که نه رغبتی به آن دارم و نه علاقهای به ماندن در آن، اما هیچ دستی نیست که {ادامه...}
مدتهاست که چیزی منتشر نکردهام و این را بیشتر به پای این میگذارم که دل و دماغ زندگی نبوده یا شاید هنوز قرصها اثر نکردهاند. کی خیالش را میکرد که در میانهی بیست و هفت سالگی، در اینجای زندگی باشم. اصلا در محالترین سناریوها هم، همچین سرنوشتی را متصور نبودم و حالا دارم چیزهایی را تجربه میکنم که شاید امیدی به تجربهکردنشان نداشتم یا ابدا میلی به آنها. این روزها {ادامه...}
تلویزیون روشن است. بیخودترین بازیِ یورو 2024 همینطوری برای خودش دارد پخش میشود و بعد قرار است بیخودترترین بازی باقی مانده را هم ببینم. چند روزی است که هی میآیم چیزی بنویسم بعد یادم میآید آخرین باری که دهانم را باز کردم و حرفی زدم، چه لطماتِ جبران ناپذیری، روح و روانم را آزرد و بعد پشیمان میشوم. خیال میکنم دیگر انیجا هیچ تعلقی به من ندارد. نه کسی آن {ادامه...}
تجربهی غریبی است؛ آرام گرفتن در یک چهاردیواری بزرگ که هر لحظه میتوانی با سرفهای، آرامشش را بخراشی. شاید در هیچکجای این کرهی خاکی، آن هم در میان مردمانی که هر روز، بیشتر از آنکه گوش دهند، شیفتهی فریاد و جار و جنجالند. همهی اینها زمانی که به هر دلیلی چیزی تو را میآزارد، شفافتر میشود. یک عطسه، یک صدای ناخراش که از قعر گلو برمیآید یا حتی، یک موبایل {ادامه...}
چند وقتی هست که دوست دارم چیزهایی بنویسم. مثلا نقدی در باب یک فیلم مزخرف، یا یک شاهکار ادبی؛ یا نمیدانم، یک غر زدن طولانی با چاشنی طنز. حس میکنم دیگر آن شور و شوقی که به نوشتن بود، نیست. نه اینکه نباشد، بارها در نطفه خفه میشود. چیزهایی که سوهان روحند، با یک توییت ساده خاتمه مییابند و خشم منتج از دیدار این هزاران روباه صفت به خودخوری غمینی {ادامه...}