پیشنوشت:مثل همیشه، هرآنچه در ادامه خواهد آمد، صرفا جنبهی طنز خواهد داشت و نه نگارنده حوصلهی بحثهای بیخود را دارد و نه خواننده خیال نظر دادن. پس بدون سوگیری و یا فکر کردن به این که چقدر این نگارنده، بینزاکت تشریف دارد، بخوانید؛ شاید درس عبرتی شد برای صغری و کبری! داستان ما و این بخش، یک قصهی تکراری است! قصهی پسرکی بازیگوش که از دست ناظم مدرسه فراری است و حالا یکی پیدا شده است که گوشش را بیچاند! البته {ادامه...}
دسته: تونل وحشت
پیشنوشت خیلی خیلی خوشبو:مثل همیشه، هرآنچه در ادامه خواهد آمد، صرفا جنبهی طنز خواهد داشت و نه نگارنده حوصلهی بحثهای بیخود را دارد و نه خواننده خیال نظر دادن. پس بدون سوگیری و یا فکر کردن به این که چقدر این نگارنده، بینزاکت تشریف دارد، بخوانید؛ شاید درس عبرتی شد برای صغری و کبری! همهچیز از آنجایی شروع شد که ما به عنوان خوششانسترین روتیشن تاریخ جهان، وارد اولین و {ادامه...}
پیشنوشت: اولین باری که رسما پا در محیط دانشگاه گذاشتم، به مهرماه سال نود پنج باز میگردد. روز اول بود و من به دور از شور و اشتیاق خاصی (خدا بزند مرا اگر دروغ بگویم)، سعی میکردم محیط اطرافم را بشناسم، با حفاظت فیزیکی درب دانشکده ارتباط خوبی برقرار کنم، کتابخانهی دانشکده را ارزیابی کنم، موقعیت فروشگاه، بخش اداری و دوربینهای مداربسته دانشکده را بررسی کنم و در نهایت، به {ادامه...}
به نام خداوندی که به ذاتِ دلها، آگاهست! مقدمه آنچه در پی میآید، گوشهای است از حقایقی که در بطن جامعهای کوچک اما به شدت پایبند به اصول فرهنگی خودش میگذرد! به گمانم، پس از یهود، هیچ گروهی در دنیا تا این اندازه به اصول خویش پیابند نبودهاند و تا این حد در جهت اعتلا و انحصاریکردن آن نکوشیدهاند! چنین برداشتی، ماحصل دمخور بودن با جمع کثیری از افراد این {ادامه...}
آخرین باری که راجع به رشتهام چیزی نوشتم، به خیلی وقت پیش باز میگردد! حالا و بعد تجربه کردن خیلی از اتفاقات گونهگون در این مسیر، حس کردم گفتن چند چیز ساده اما فراموششده بد نباشد! داستان پزشک شدن هر کسی از یک جایی در زندگیاش آغاز میشود! برای برخی، پزشک شدن یک آرزوی دیرینه و یادگار دوران خردسالی است، برای برخی اما یک اجبار از جانب دیگران است و {ادامه...}
نمیشناسماش! راستش را بخواهید، تنها چیزی که از او میدانم، همین چند دقیقه مصاحبهای است که در تلوزیون ملی پخش شده است و ممکن است کمی آغشته به اغراق باشد! اما آنچه که من را مجذوب کرد، حس صداقتی است که گفتگو با او به ادمی القا میکند! حرفهایش اما بینظیر است! هرچند بسیاراند آدمهایی که از این دست حرفهای زیبا بلغور کنند اما کم پیش میآید کسی به آنها {ادامه...}
به نام خدا شاید به همین دلیل باشد که برخورد اول، مهمترین برخورد است! همانطور که تصورات خام من از دکتر کدیور، با چند دقیقه گوش دادن به صحبتهای ایشان، آنقدر تغییر کرد که اگر بگویم با اختلاف، یکی از بهترین اساتیدی است که به عمر دیدهام، گزاف نگفتهام! به نحوی که هرچه بیشتر از کلاس ایشان گذشت، بیشتر از پیش به بزرگواری و تواضعِ این انسان شریف، دلبسته شدم! {ادامه...}
پیشنوشت: تجربهی شخصیام از صحبت با دانشجویان مختلف در طی این سه سال به خوبی نشان میدهد "چطور خواندن" و "از چه خواندن"، تا حد زیادی تابع آنچه شخص از پزشکی و زندگیاش میخواهدست و بدین صورت، غالب پرسشهایی که افراد برای آگاهی از مسیر درست (یا به عبارتی بهتر، مسیر مفید) مطرح میکنند، تنها تلاشی مذبوحانه برای رفع خودخوری حاصل از نپرسیدن است. به عبارتی دیگر، دانستن تمام ماجرا، {ادامه...}